حسنی حسنی ، تا این لحظه: 14 سال و 5 ماه سن داره

دل نوشته هاي مامان حسني

استقلال خواب

عزيزدل من سلام پروژه استقلال خواب چندبارشروع شد ومن بعدازيكي دوروز ذوق زده فكركردم تموم شده درحاليكه با شكست مواجه شد با اينكه تختت كنارتخت ماست ولي چون ديواره داره ووقتي مي خوابي منو نمي بيني راضي نمي شدي روي تخت خودت بخوابي وهرشب كنارمن مي خوابيدي سخت بود نيمه هاي ارديبهشت سرماخورده بودم وبراي اينكه تو ازمن وانگيري پهلوي بابامهدي مي خوابيدي هرچنددوست نداشتي ولي چاره اي نبود دوتا ادم بدخواب وكنارهم خوابيدنشون چي مي شد نصفه هاي شب صداي گمب وگمب  مي اومدكه به يه جايي مي خوردين  يه شب كه بازمي خواستي پهلوي من بخوابي بهت گفتم "حسني اگه پهلوي من بخوابي ازمن واميگيري ومريض ميشي مي خواي بري روي تخت خودت بخوابي كه راحتترباشي وجا...
29 ارديبهشت 1392

سفرنامه مشهد

  جگرگوشه ام سلام ازقبل ازسال جدید بابامهدی اصرارداشت که مشهدبریم ولي من بهانه مي اوردم چون ازطرفي اززماني كه سه ساله شده بودی حس استقلال طلبي شديدي پيدا كرده بودي كه به هيچ حرفي گوش نمي دادي ومدام با هم كنتاكت داشتيم وكلا خيلي ازكلنجاررفتن باهات خسته بودم ازطرف ديگه دوسال پيش توسفرمشهد كه فقط خودمون بوديم ومن وتو مريض شده بوديم بابامهدي فقط زمان غذاخوردن واستراحت به هتل برمي گشت وبه اين ترتيت خيلي به من سخت گذشت وبه قول معروف ديگه پشت دستم را داغ كردم كه به خيال كمك وپشتگرمي بابات بدون همراه به سفربروم ولي خوب بابا هم كوتاه نمي اومداول مخالفتم را مي پذيرفت وظاهرا بانظرم موافقت نشون مي داد ولي دوباره بعدازمدتي كوتاه قضيه سفررا...
29 ارديبهشت 1392
1